سرگردان بر فراز دریای مه

سرگردان بر فراز دریای مه، اثر کاسپار فردریش را میتوان نماینده احساسات یک عصر دانست. این سرگردان، تجسم سوژه کانتی است که تمام قضاوت زیبایی شناختی از طریق ادراک او پدید می آید، این نگاه اوست که به جهان معنا می بخشد. با این حال جهان برای او یک راز غیر قابل نفوذ است که در مه یا غبار پوشیده شده است. او نماد بیگانگی انسان با جهان مدرن است.

استفاده مکرر فردریش از فیگور با نمای از پشت – شکلی که در پیش زمینه قرار گرفته و منحصرا از پشت به تصویر کشیده شده است، تصویری قدرتمند از تجربه رمانتیک هنر و طبیعت را ارائه می دهد. عناصر، هرگز به طور کامل و به عنوان یک کل بیان نمی شوند. بیننده، هم میتواند از طریق آن، وارد روایت شود و یا شاید برایش غیر قابل درک باشد و هرگز نتواند به طور کامل با اثر ارتباط برقرار کند. درک قابل توجه فردریش از ناقص بودن به عنوان یک نیروی خلاق اصلی در هنر رومانتیک به کار او هاله ای از موضوعیت، حتی در عصر پست مدرن می بخشد. پیچیدگی بینش هنری او به ویژه در تقابل با گرایش های گذشته مشهود است، در گذشته ناقص بودن موضوع را، ضایعه ای بزرگ می دانستند و بیهوده تلاش می کردند از طریق تکنیک ها و مضامین بر آن غلبه کنند.

این اثر به خوبی نشان می دهد که رومانتیسم واکنش های متفاوتی به عصر روشنگری و عقل گرایی فزاینده دارد و در واقع دنیای غیر قابل درک و عرفانی و همچنین دنیای عاطفی انسان در کانون توجه قرار دارد. آثار فردریش و رومانتیک های دوسلدورف، در پس زمینه ای خلق می شوند که از هم پاشیده شده است.

در حوالی سال 1800، یک تحول اجتماعی در هنر رخ می دهد: در قانون آموزشی جدید نقاشی منظره و پرتره ارتقاء یافت. رنگ به ابزار اصلی بیان، تبدیل شد. ایده های روشنگری و آرمان های دموکراتیک انقلاب فرانسه بر بورژووازی تاثیر گذاشت. حال زمان گوته، شیلر، کانت، شلگل و … بود. علم نوظهور، مشاهده پدیده های طبیعی و درک جدیدی از دین و فلسفه را ارائه می داد. با شروع صنعتی شدن، آموزه های اجتماعی- سیاسی جدید مارکس و انگلس اهمیت پیدا می کند. در برخورد با کار فردریش، منظره به ژانر پیشرو در اجرای مفهوم باز هنر تبدیل می شود. با این وجود، در برهه ای از زمان آثار فردریش به فراموشی سپرده شد، اما در سال های اخیر آثار او دوباره کشف شد، آثار فردریش امکان تفسیر های متفاوت اعم از، تفسیر مذهبی، فردی و همچنین تفسیر های اجتماعی یا سیاسی را بوجود می آورد. فیگور از نمای پشت، توسط فردریش رواج پیدا کرد و هیچکس قبل از او چنین فیگور بزرگی را در منظره و درست در مرکز ترکیب بندی قرار نداده است. فیگور از پشت، توجه بیننده را به پس زمینه هدایت می کند و رابطه بین طبیعت و انسان را به تصویر می کشد و یا پیشنهاد های معناداری برای افکار و احساسات بیننده ارائه می دهد.

سرگردان بر فراز مه، مشهورترین نقاشی فیگور از پشت است که در استقبال رسانه‌های مدرن، این تصویر به نمادی از رمانتیسیسم و ​​نمادی از آگاهی آلمانی تبدیل شد که در مطلب بعدی به آن خواهیم پرداخت.

بخش دوم: https://www.ofoghart.com/126825-2/

نویسنده و مترجم: مونا جولا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

For security, use of Google's reCAPTCHA service is required which is subject to the Google Privacy Policy and Terms of Use.

I agree to these terms.